جدول جو
جدول جو

معنی شریح کندی - جستجوی لغت در جدول جو

شریح کندی
(کِ)
شریح بن حارث الکندی. قاضی بود نام پدرش کندی. عادل ترین قضاه بود و معاصر رسول علیه الصلوه و السلام اما او را ندید. عمرش صدوبیست سال. قرب هفتاد سال قضا کرد و خلاف از او نیامد. (تاریخ گزیده ص 248)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ کَ)
دهی از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. سکنۀ آن 400 تن است. محصول آنجا غلات و انگور و لبنیات. آب آن از رودخانه و چشمه تأمین می شود. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ حَلْ لِ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر راه ارابه رو ترکمان قرار دارد زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است و دارای 66 تن سکنه است که شیعه اند و به زبان ترکی سخن می گویند. آب آن ازباراندوزچای تأمین می شود و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، انگور است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است. در تابستان از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
دهی است از دهستان کرانی در شهرستان بیجار، کوهستانی و سردسیر است و 260 تن سکنه دارد. صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
الکندی بن السکون بن اشرس بن کنده. جدی است جاهلی از قحطان و فرزندان وی در مصر و شام و اندلس پراکنده شدند. از جملۀ آنها ’تجیبیون’ می باشند منسوب به مادرشان تجیب دختر ثوبان. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان خوی. سکنۀ آن 186 تن. آب از چشمه و رود قطور. صنایع دستی آنجا جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا